Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


F4

از این به بعد من و نگار باهم توی وب هستیم نگار بهترین دوسته منه

+نوشته شده در چهار شنبه 19 آذر 1393برچسب:,ساعت6:32 PMتوسط یگانه و نگار | |

(بی تو زندگی برایم تمام شد اما مجازاتم کرد خدا با محکومیت به ادامه ی زندگی اگر خودکشی گناه نبود اگر میدانستم بعد از این دنیا آن دنیایم نابود نیست می آمدم می آمدم به دیدنت سر قرار همیشگی 15 کیلومتر تا بهشت زهرا اما خدایم محکومم کرده می ترسم از زندگی در آن دنیایی که با خود کشی آتشش بزنم محکومم به این حس نوپا که به حساب خودم خیانت به توست و بهحساب دیگران آرامشم است می ترسم از کسی که جای تو را بگیرد من به این دنیا تعلق ندارم مرا ببخش که به تو خیانت میکنم مرا ببخش که به این حس پر و بال میدهم تا ثمره دهد ثمره ای که عشق من به تو و تو به من شاملش نشد زود رفتی قبل از اینکه از خود ثمره ای بزاری رفتی و من محکوم شدم به ثمره داشتن و این بیشترین درد برای دختری است که منتظر عروسی با عشقش بوده و به جا عشقش مردی از جنس عشقش و از قلبی بیگانه است مرا ببخش که مجبورم در این ثانیه حرفی بزنمکه حتی فکر به تو گناهی بزرگ از طرف خدایم باشد)                                                                                                  

با اجازه ی پدر و مادرم و کسی که در جمع ما نیست بـــــــــــــــــــله                    

(همه چی تموم شد خداحافظ عشق من)

+نوشته شده در پنج شنبه 22 آبان 1393برچسب:,ساعت11:9 PMتوسط یگانه و نگار | |

سلام ب وب سر میزنمو نظراتونو میخونم اما حوصله ی پست گذاشتنو ندارم خیلی وقطه حوصله ی هیچکاریرو ندارم خیلی تنهام خیلی

+نوشته شده در شنبه 10 آبان 1393برچسب:,ساعت7:6 PMتوسط یگانه و نگار | |

ببخشید این چن مدت نیومدم وب آخه حسش نبود ولی از این به بعد مث قبلا همیشه میام

+نوشته شده در سه شنبه 8 مهر 1393برچسب:,ساعت3:24 PMتوسط یگانه و نگار | |

گریهگریهگریهگریهگریهگریه

.

.

.

عشــــــــــــــــــــــــــقم باخت برو ادامه مطلب

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامه مطلب...

+نوشته شده در دو شنبه 23 تير 1393برچسب:,ساعت2:57 AMتوسط یگانه و نگار | |

سلام غزل جونم خوش اومدی  برو ادامه مطلب برات ی تولد کوچولو گرفتم

البته تولد اصلی رو فرناز برات تو وب 5f گرفته

 .

.

.

.

بفرمایید همگی


ادامه مطلب...

+نوشته شده در جمعه 20 تير 1393برچسب:,ساعت6:0 PMتوسط یگانه و نگار | |

منظورم از اینکه 90 جون برو یعنی سال 13400 سریع بیاد و 90 ها تموم شه

 

+نوشته شده در سه شنبه 17 تير 1393برچسب:,ساعت3:8 PMتوسط یگانه و نگار | |

+نوشته شده در سه شنبه 17 تير 1393برچسب:,ساعت3:6 PMتوسط یگانه و نگار | |

+نوشته شده در سه شنبه 17 تير 1393برچسب:,ساعت3:4 PMتوسط یگانه و نگار | |

ﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠـــﻪ ﯼ ﺩﻭﺳـــﺖ ﺩﺍﺷﺘــﻦ ﺩﺍﺭﻡ
ﻧﻪ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫـــــــﻢ ﮐﺴـﯽ ﺩﻭﺳﺘـــــــــﻢ ﺩﺍﺷﺘـﻪ
ﺑﺎﺷﺪ 
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﺳـــــَــــﺮﺩﻡ …
 
ﻣﺜـﻞ ﺩﯼ ,
 
ﻣﺜـﻞ ﺯﻣﺴﺘــــ ـــــﺎﻥ …
 
ﺍﺣﺴــــــﺎﺳـﻢ ﯾـﺦ ﺯﺩﻩ
 
ﺁﺭﺯﻭﻫـــــــــﺎﯾـﻢ ﻗﻨﺪﯾــــﻞ ﺑﺴﺘــﻪ
 
ﺍﻣﯿــــــﺪﻡ ﺯﯾــﺮ ﺑﻬﻤــﻦ ِ ﺳــﺮﺩ ِ ﺍﺣﺴــﺎﺳﺎﺗﻢ
 
ﺩﻓــــــــﻦ ﺷـﺪﻩ …
 
ﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻣـــــﺪﻧﯽ ﺩﻝ ﺧﻮﺷــﻢ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺭﻓﺘـــــﻨﯽ
 
ﻏﻤﮕﯿــﻦ
 
ﺍﯾـﻦ ﺭﻭﺯﻫـــﺎ ﭘــُﺮ ﺍﺯ 
ﺳﮑـــــــــﻮﺗـﻢ . . .

.

.

.

 

ﺣــــﻮﺍﺳﺖ ﺑـﮧ ﺩﻟﺘــ ﺑﺎﺷﺪ . . .ﺁﻥ ﺭﺍ ﻫـ ــﺮﺟﺎﯾـﮯ ﻧﮕــﺬﺍﺭ!

 

ﺍﯾــﻦ ﺭﻭﺯﻫــﺎ ﺩﻝ ﺭﺍ ﻣﯿــﺪﺯﺩﻧﺪ . . .

 

ﺑــﻌﺪ ڪﮧ ﺑﮧ ﺩﺭﺩﺷـــﺎﻥ ﻧـﺨــﻮﺭﺩ

 

ﺟـﺎﯼ ﺻـــﻨﺪﻭﻕ ﭘـﺴﺘـــ

 

ﺁﻧــ ــﺮﺍ ﺩﺭ ﺳﻄﻞ ﺁﺷـــﻐﺎﻝ ﻣﮯ ﺍَﻧﺪﺍﺯﻧﺪ !

 

ﻭ ﺗــﻮ ﺧﻮﺑــ ﻣـﯿﺪﺍﻧﮯ

 

ﺩﻟﮯ ﮐﻪ ﺍَﻟﻤﺜﻨﮯ ﺷﺪ! ﺩﯾــﮕﺮ ﺩِﻟــــ ﻧﻤـﯿﺸﻮﺩ....

.

.

.

 

شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن 

 

چندشم میشود از لکه ی انگشت دروغ

 

خیلی وقت است که "بی تابم..."

 

دلم تاب میخواهد

و یك هُل محكم

 


كه دلم هُـــری بریزد پایین 

و هرچه در خودش تلمبار كرده ...

 

 

+نوشته شده در پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:,ساعت4:34 PMتوسط یگانه و نگار | |

خیلیا هستن بعضی شب ها روی تخت گریه می کنند . . .
و شب روی بالشت خیس می خوابن . . .!
خواستم بگم به سلامتیشون . . .
… آرزوی دور شدن اشک از چشمای قشنگشون . . .
آرزوی یه دنیا لبخند روی لب های زیباشون . . .
.
.
.

به سلامتی خودمون، که توی پلک زدنامون
یاد کسایی هستیم، که بد کردن باهامون
.
.
.

سلامتی کسی که دیگه بهش زنگ نمیزنم
اما اگه بفهمم خطش خاموشه دق می کنم :(
.
.
.

به سلامتی خودمون که خیلی وقت ها فقط سکوت کردیم و هیچ حرفی نزدیم
.
.
.

سلامتیه رفیقی که وقتی بهش میگی دلم گرفته بیا بریم بیرون.

یه کلمه میگه: “ساعت چند”

.

.

.

به سلامتی کسی که عاشق دریا بود ، اما قایق نداشت . . .

به سلامتی کسی که دلباخته سفر بود ، اما همسفر نداشت . . .

به سلامتی کسی که زجر کشید ، اما ضجه نزد . . .

به سلامتی کسی که زخم داشت ، ولی ناله ای نکرد . . .

.

.

.

به سلامتی کسی که نفس میکشید اما همنفس نداشت . . .

به سلامتی کسی که خندید ، غمشو کسی نفهمید . .

سلامتی اونایی که هنوز تو شوک رفتن کسی هستن

و نمی خوان باور کنن

اونی که رفت باید می رفت ….

+نوشته شده در پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:,ساعت4:33 PMتوسط یگانه و نگار | |

زارم میدهی ؛

به عمد ...یا غیرعمد خدا میداند...

اما من آنقدر خسته ام ,

آنقدر شکسته ام که هیچ نمی گویم ...

حتی دیگر رنجیدن هم از یادم رفته است ...

اشک میریزم...

سکوت میکنم و تو ...

همچنان ادامه میدهی...

نفرینت هم نمی کنم ...

 

خیالت راحــتـــــ . . .

شکســـــته ها نفرین هم بکــنند ،

گیرا نیســـت …!

نـــفرین ،

ته ِ دل می خـواهد

دلِ شکســـته هـم که دیگر

ســــر و ته ندارد....

 

+نوشته شده در پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:,ساعت4:32 PMتوسط یگانه و نگار | |

دلم میگیرد… دلم برای دلم میگیرد
برای غربت غریبانه اش،پذیرش بی چون و چرایش و سهم نه چندان عادلانه اش میگیرد

و دلم برای غمهای دلم می گیرد…

 

میخواهم دل داریش دهم آرام نمیگیرد،میخواهم ندیده اش بگیرم تحمل نمی آورد،

گاه توبیخش میکنم از تمام گردشهای احساس محکومش میکنم و در قفس احساس محکوم به ماندن ،

اما باز دلم برای دلم میگیرد

+نوشته شده در پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:,ساعت4:32 PMتوسط یگانه و نگار | |

انگار همین دیروز بود

نگاهت می کردم با شوقی انکار ناپذیر،نگاهم می کردی با دیده ای پر از تردید.

لبخندی میزدم پر شورتر از خورشید،اخمی می کردی سردتر از زمستان.

بغضی می کردم به وسعت دریا،لبخندی می زدی به وسعت دنیا.

دیروز و دیروزها نمی دانستم برای چه مستحق این عذابم!

ولی امروز...

نگاهم می کنی با شوق،نگاهت می کنم.

لبخندی میزنی گرم،نگاهت می کنم.

بغضی می کنی جانسوز،نگاهت می کنم.

من فقط و فقط نگاهت می کنم...

نگاهی خالی از لبخند و گریه

نگاهی خالی از بغض و کینه

و تو تعجب میکنی از حال دیروز و امروز،

و من امروز می دانم چرا فقط نگاهت میکنم

فقط نگاهت می کنم تا مبادا...

لبخندی بزنم،بغضی بکنم،اشکی بریزم

تا تصویرت در نگاهم محو شود...

+نوشته شده در پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:,ساعت4:31 PMتوسط یگانه و نگار | |

دم از بازی حکم میزنی!

دم از حکم دل میزنی!

پس به زبان قمار برایت میگویم!

قمار زندگی را به کسی باختم که "تک" "دل" را با "خشت" برید!

جریمه اش یک عمر "حسرت" شد!

باخت زیبایی بود!

یاد گرفتم به "دل"،"دل" نبندم!

یاد گرفتم از روی "دل" حکم نکنم!

"دل" را باید "بــُـر" زد،

جایش "سنگ" ریخت که با "خشت"

"تک بـُـری" نکنند!

 

+نوشته شده در پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:,ساعت4:31 PMتوسط یگانه و نگار | |

ساعت6 پرواز دارم دوشنبه هم بر میگردم دوباره تا ی ماه میریم باغمون اونجا نت ندارم پس تا ی ماه دیگه خدافظ البته شاید وسطاش اومدم سر زدم

 اگه کاری داشتین  به گوشیم اس بدین بچه های 5F هم شماره ی باغ رو اس میدم بهتون 

بچه های نغمه هم که دلم واسشون ی ذره شده بی معرفتا ی خبر ازم نمیگیرن (نگین و غزل رو گفتما) کارتون دارم خیلی مهمه مخصوصا غزل بهت اس میدم ناراحت نشی

هدیه هم که خوب امیدوارم تابستون خوبی داشته باشی اون حرفی که نمیتونستی بگی هم هر وقت وقتش شد بهم بگو منتظرم ( البته خودم ی حدسایی زدم تا کار به جاهای باریک نکشیده بگو)

خوب اون پنج تا عاشق یکیشون که خودش میدونه کیه دلم واسش خیلی تنگ شده در عوض فقط میخوام اون یکی دیگه که خیلی هم دروغ میگه فقط میخوام دستم بهت برسه.............

همین دیگه اگه اون مزاحمه هم میاد اینجا دیگه به من اس نده چون جوابتو نمیدم اونی هم که دیشب گفتی اصلا من به خاطر یکی که نمیشناسمش همچی کاری نمیکنم که دوستام از دستم ناراحت شن 

بچه های تهرانم که همو میبینیم..........

+نوشته شده در پنج شنبه 12 تير 1388برچسب:,ساعت12:5 AMتوسط یگانه و نگار | |

مدیونی بهم بخندی 

ی عکس از خودم توی ادامه مطلبه .........


ادامه مطلب...

+نوشته شده در چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:,ساعت1:29 AMتوسط یگانه و نگار | |

فرناز با هر چهارتاشون اینجا حرف زدیخنده

+نوشته شده در سه شنبه 10 تير 1393برچسب:,ساعت4:46 PMتوسط یگانه و نگار | |

بچه های تهران آماده باشین دارم میام تــــــــــــــــــــــــــــــهران با خواهرم  برنامه رو بریزین!!خنده

 

+نوشته شده در دو شنبه 9 تير 1393برچسب:,ساعت5:21 PMتوسط یگانه و نگار | |

میخوام تو ماه رمضون روزه بگیرم درس 4 دیقه مونده تا اذون شب روزمو باز کنم تا خدا بفهمه گل دقیقه 91 چه حالی داره!!!!!!!!!خنده

+نوشته شده در دو شنبه 9 تير 1393برچسب:,ساعت12:27 AMتوسط یگانه و نگار | |

ی وب جدید درس کردیم من و فرناز خوش حال میشم سر بزنینبوسه

5F.loxblog.com

+نوشته شده در یک شنبه 8 تير 1393برچسب:,ساعت11:3 PMتوسط یگانه و نگار | |

بچه ها اینجا بهترین جای مدرسمونه 

+نوشته شده در یک شنبه 8 تير 1393برچسب:,ساعت1:6 PMتوسط یگانه و نگار | |

من الان میخوام شروع کنم به دعا کردن خواستی دعا کنی ساعت هفت تا دوازده و ده دیقه 

+نوشته شده در جمعه 6 تير 1393برچسب:,ساعت6:53 AMتوسط یگانه و نگار | |

دلم تنگ شده واسه آزمونا واسه اینکه انتظار آزمونا رو بکشم دلم تنگ شده کنار ی نفری بشینم دلم تنگ شده کل کتابامو سه چار دور بکنم تا آزمونو زود تموم کنم بشینم منتظر کناریم که تموم کنه  نمیدونم چه دلیلی از این کار داشتم اما هر موقعه از سر جلسه میومدم بیرون خیلی ناراحت بودم........

یادتونه اون آزمونی که از خنده روده بر شدم الانم که یادم می آد کلی میخندم آخه هدیه به من کیک تعارف کرد بعدم همتون همش میگفتین افت تحصیلی با اون دسته گل آیدا .......

یا اون آزمون که آیدا مغز 0/7 رو به جای0/5 به هدیه داد......

کاش ی بار دیگه تکرار شن

فرناز یادته تو اتوبوس چقد منت نگین رو کشیدم.........

تو چقد تو گوشم خوندی که............

دیدی اونی که واسه هدیه خریدمو چه جوری بهش دادین داشتم دق میکردم خودارو شکر زود رف

یادته نگین جون چه جوری گل رز آبی رو ازم گرفتی دادی به هدیه بعد مژگان گف ممنون آیدا هم گف خواهش میکنم هههههه

دیدین چه نقشه ای واسه رفتن تو حیاط کشیدم خود معدنی هوشم رو تحسین کردهههههههه

فرناز یادته ساعت قبلش با خلیل نیا داشتیم ما رو فرستاد بیرون چقد جلوی ما رژه رفتن........

روز دانش آموز مهوری ی معلم بد اخلاق عصبی که هر پنج دیقه یکبار میخندید گیرمون اومد  خوداییش من که خیلی خوش حال شدم

اول که انتظاری اومد سر کلاس بد جور تو ذوقم........

ولی وقتی هدیه رو با اون لباس دیدم می خواستم پر درارم فاطمه که سر کلاس اومد با اینکه خیلی با حال بود لحظه شماری میکردم تا زنگ بخوره وااااااااااااای چقد زنگ تفریح طولانی شد

باز وقتی اون دختره نفیسه قادری اومد گف من به جای خانم کاظظمی اومدم میخواستم بزنم تو دهنش یعنی تا هدیه اومد از استرس مردم

یا اون موقع که فاطمه بچه ها رو فرستاد تا دفترمو بگیره  هدیه با ی لحن عجیب گف درو ببند منم گفتم چشم از هیچ کدوم از معلمام انقد نترسیده بودم .......

آخرشم کاظمی اومد گفت میخوام دور کنم ایــــــــــش

از کلاس زدم بیرون

دلم بد جوری تنگیده هر روز کتابامو میخونم نوشته های کنارش یا توی کتاب علومم نشاسته هایی که دورشون خط کشیده بودم و نوشته بودم عقشم همه چی رو یادم می آره..........

زنگ منوچهری چه حس بدی داشتم تا حالا هیچ وقت انقد حالم بد نبود وقتی منوچهری گف کی اذیتت کرده یکم من من کردم بعد گفتم هدیه شایسته و زهرا هاشمی نژاد ...........

وقتی هدیه تو چشام نگا کرد گف من شما رو اذیت کردم دلم میخواس فـــــــــــــــــــــــرار کنم ..........

اگه خاطره ی دیگه ای یادتو نه بگین مرور خاطراتو خیلی دوس دارم

+نوشته شده در پنج شنبه 5 تير 1393برچسب:,ساعت12:26 AMتوسط یگانه و نگار | |

ساعت دلتنگی شروع شد............

برو تو ادامه مطلب

فقط رسیدی خبرم کن


ادامه مطلب...

+نوشته شده در چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:,ساعت12:24 AMتوسط یگانه و نگار | |

خـــــــــــــــــــــــواهرم جمعه کنکور داره خیلی تلاش میکنه واسش دعا کنین تا اون رشته ای که دوس داره قبول شه

+نوشته شده در سه شنبه 3 تير 1393برچسب:,ساعت11:47 PMتوسط یگانه و نگار | |

می خواهی قضاوتم کنی ؟

کفش هایم را بپوش

راهم را قدم بزن

دردهایم را بکش

سال هایم را بگذران


بعد قضاوت کن"

 
 
 

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت9:25 PMتوسط یگانه و نگار | |

او هم آدم است

اگر "دوســஜـــتت دارم هایت"را نشنیده گرفت

غصه نخور!

اگه رفــــــت ،گریه نکن!

یک روز چشم های یک نفر عاشقش میکند،

یک روز معنی کم محـــ☆ــــلی را میفهمد،

یک روز شکـ ـ ـستن را درک میکند...

آن روز میفهمد آه هایی که کشیدی

از ته قلبــــ♥ـــــت بوده...

میفهمد شکستن یک آدم تـــــ√ــــاوان سنگینی دارد...

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت9:23 PMتوسط یگانه و نگار | |

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت8:53 PMتوسط یگانه و نگار | |

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت2:13 PMتوسط یگانه و نگار | |

بعضی‌ وقتا باید بذاری آدما همینطوری برن ،
نه برای اینکه اونا واسه تو با ارزش نیستن .
بلکه برای اینکه تو دیگه برای اونا با ارزش نیستی‌
 ☆
عشـــــق یــعنی حـتی اگـه بدونـــی نـمیخوادتــــــ ,
بدونــــی نمیشـــــه,
امــا نتـــونی ترکــشی کنـــی..
نه خــــودشو , نه فکـــــرشو . . 

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت11:43 AMتوسط یگانه و نگار | |

ﺑـﻌـﻀــﯽ ﻭﻗـﺘـﺎ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻓـﮑــﺮ ﻣـﯽ ﮐـﻨـﻢ ....
ﺗـــﻮﯼ ﭼـﻪ ﺩﻧـﯿـﺂﯾـــــﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺯﻧـﺪﮔــﯽ ﻣـﯽ ﮐـﻨـﻢ ...
ﯾـﮑـﯽ ﺑـﺎ ﺩﻭﺳـﺖ ﺩﺁﺷـﺘـﻨـﺶ ﺍﺫﯾـﺘـﻢ ﻣــﯽ ﮐـﻨـﻪ ...
ﯾــﮑـﯽ ﻫـﻢ .....ﺑـﺎ ﺩﻭﺳـﺖ ﻧـﺪﺁﺷـﺘـﻨـﺶ ..
ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ ﻟــﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯽ ﻓﻬﻤﯽ ﺍﻭﻥ ﻗـﺪﺭ ﮐﻪ ﻓـــﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ...
ﻗــﻮﯼ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﺭﺁﺣــﺖ ﮐﻢ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﻭ ﺷﮑﺴﺘﯽ...
ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺨﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﯽ ﻗﺪﺭﺕ ﺟﻨﮕﯿﺪﻥ ﺑﺎ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﯼ...
ﺧﯿﻠﯽ ﺗﻠﺨﻪ ﮔﺬﺭﻭﻧﺪﻥ ﺷـــﺒــﻬﺂﯾﯽ ﮐﻪ ﮔــــــﺮﯾﻪ ﻫﻢ ﺁﺭﻭﻣﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻪ...
ﺷﺒﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﮔﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﻧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﺎﻧﻪ ﺑـﻐﻠـﺘﯽ...
ﺻــﺒﺢ ﻧـــﻤﯿﺸﻪ ﮐـﻪ ﻧــﻤـﯿـﺸﻪ...
ﺷﺐ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍ ﻣﯽ ﺩﻭﻧﻪ ﭼﯿﺎ ﻣﯿﮕﻢ...
ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔـــﻔــﺘــﻦ ﻫﺎﯼ ﺧﯿﺲ...
ﺍﺯ ﺁﻥ ﮔﻔﺘﻦ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺭ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﻣﺮﺗﻔﻊ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﺩﻋﺎ...
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﯾﺎﺩﺕ ﻧﺮﻩ ﺍﮔﻪ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﯽ ﮔﻨﺎﻩ ﻫﺎﯼ ﯾﻮﺍﺷﮑﯿﻢ ﺭﻭ...
ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﯼ ﺣﺘﻤﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻫﺎﯼ ﯾﻮﺍﺷﮑﯿﻤﻢ ﻧﺸﻮﻥ ﺑﺪﻩ...

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت11:40 AMتوسط یگانه و نگار | |

یادمــان بـاشــد :

وقتـــی کـسـی را بـه خـودمـان وابـســتـه کــردیـمــــــ ،

در بـرابـرش مســئولیــــمــــــ ...

در بـرابـر اشـکــــــ هایــش ،

شـکـســتن غــرورش ،

لـحــظه هـای شـکـســتنــش در تنـــهایـی و لـحــظه هـای بـی قــراریـش ... .

و اگـر یـادمــان بــرود ،

در جـایـی دیـــگر ســرنوشــت یـادمـان خــواهـد آورد ،

و ایـن بـار مــا خـود فــــرامـــــــــــوش خـواهیــمــــــ شــد ...

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت11:33 AMتوسط یگانه و نگار | |

نه اسمش عشـــــــــق است،
نه علاقه،
نه حتی عادت،
اشتباه محض است

 

دلتنگ کسی باشی

که دلـــش با تـــــــــو نیســـت... !

 

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت11:25 AMتوسط یگانه و نگار | |

ما هر دو عاشقیم ..
من عاشق او .. او هم عاشق او ........!

گفتنش آسونه ولی برای دلم درکش سخته تو خوش باش با کسی که عاشقشی ولی بدون اون تورو اندازه ی من دوست نداره به جون خودت اگه کنار کشیدم واسه این نیست که کم اوردم واسه اینه که یه وقت سد راه تو و اون نباشم..میبینی چقدر دوست دارم

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت11:18 AMتوسط یگانه و نگار | |

چــِــــــقَــــבر عـَمیــــــق مـےشِـــــکنم وَقـــــتـــے....

مــ
ے فــَـــهـمَم....بـــــا بــُـغـــــــض مــے نـــوشــــتَم....

بــا خــَنـ
בه  مـے خـــــــوانـــــבے...

 

בلــــــَــــــم تــَـنــگـ اَســــــت.....

پـــــَـــرواز مــــ
ے خـــــــــواهــَــــم....

تـــــا کـُــــجـــــایُــش را 
نمـــے בانـــــَـــم!؟

اَز زَمــــــیـ
ن بیزارَم...

 

 

نقــــاش نیـــستــــَـم!

اَمــــــــا..تـــَـــــمامِ...لــَــــحـــــــظـ ـﮧ هـــــا
ے ....

بـ
ے"تــــــــــو" بــــــوבن را بـ ـﮧ وُضــــــــوحِ ...

 

َבر בمــے کِـــــشـم

 

زَخــــــم هـــــــایَتـــ را پـــِنهان کُـن...

ایــ
نجــــا ....مــَـــــردَم...

زیـــــا
בے بـــــــــا نــــَـــمَـکـ شـــــــבه اَنـــב!

 

 

 

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت11:10 AMتوسط یگانه و نگار | |

من درختت میمونم

تو تبر هم که بشی و بخوای منو قطع کنی

آخرش یا دستمال میشم واسه اشک چشمات

یا قلم و کاغذ می شم واسه دلتنگیات!

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت11:2 AMتوسط یگانه و نگار | |

نمیدﺍنم ﭼﺸﻤﺎنت ﺑﺎ ﻣﻦ چه ﻣﯿﮑﻨﺪ ﻓﻘﻂ ﻭقتی ﮐه ﻧﮕﺎﻫم …

میکنی ﭼﻨﺎن دلم از شیطنت نگاهت …

میلرزدکه حس میکنم ﭼﻘﺪﺭ زیباست…

ﻓﺪﺍ ﺷﺪن ﺑﺮﺍی چشمهایی که …

تمام دنیاست 

+نوشته شده در یک شنبه 1 تير 1393برچسب:,ساعت10:55 AMتوسط یگانه و نگار | |

 
من خــــــــــوشبخــــت ترینم ..

چـــون تــــــــو رو دارم ..

تــــــویی که ..

حتـــــی فکر کردن بهت ..

قلبمـــــو گرم میکـــــنه ..

تـــــو رو با همـــه دنیــــــا هم عوض نمیکنم ..

هیـــــچوقت اینقــــــدر آرامش نداشتـــم

محبوب ِ قلبـــــم ..

دوستــــــت دارم......عشقم
 
 

+نوشته شده در شنبه 31 خرداد 1393برچسب:,ساعت11:45 PMتوسط یگانه و نگار | |

+نوشته شده در پنج شنبه 29 خرداد 1393برچسب:,ساعت2:39 PMتوسط یگانه و نگار | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد