دلم تنگ شده






















Blog | Profile | Archive | Email | Design by | Name Of Posts


F4

دلم تنگ شده واسه آزمونا واسه اینکه انتظار آزمونا رو بکشم دلم تنگ شده کنار ی نفری بشینم دلم تنگ شده کل کتابامو سه چار دور بکنم تا آزمونو زود تموم کنم بشینم منتظر کناریم که تموم کنه  نمیدونم چه دلیلی از این کار داشتم اما هر موقعه از سر جلسه میومدم بیرون خیلی ناراحت بودم........

یادتونه اون آزمونی که از خنده روده بر شدم الانم که یادم می آد کلی میخندم آخه هدیه به من کیک تعارف کرد بعدم همتون همش میگفتین افت تحصیلی با اون دسته گل آیدا .......

یا اون آزمون که آیدا مغز 0/7 رو به جای0/5 به هدیه داد......

کاش ی بار دیگه تکرار شن

فرناز یادته تو اتوبوس چقد منت نگین رو کشیدم.........

تو چقد تو گوشم خوندی که............

دیدی اونی که واسه هدیه خریدمو چه جوری بهش دادین داشتم دق میکردم خودارو شکر زود رف

یادته نگین جون چه جوری گل رز آبی رو ازم گرفتی دادی به هدیه بعد مژگان گف ممنون آیدا هم گف خواهش میکنم هههههه

دیدین چه نقشه ای واسه رفتن تو حیاط کشیدم خود معدنی هوشم رو تحسین کردهههههههه

فرناز یادته ساعت قبلش با خلیل نیا داشتیم ما رو فرستاد بیرون چقد جلوی ما رژه رفتن........

روز دانش آموز مهوری ی معلم بد اخلاق عصبی که هر پنج دیقه یکبار میخندید گیرمون اومد  خوداییش من که خیلی خوش حال شدم

اول که انتظاری اومد سر کلاس بد جور تو ذوقم........

ولی وقتی هدیه رو با اون لباس دیدم می خواستم پر درارم فاطمه که سر کلاس اومد با اینکه خیلی با حال بود لحظه شماری میکردم تا زنگ بخوره وااااااااااااای چقد زنگ تفریح طولانی شد

باز وقتی اون دختره نفیسه قادری اومد گف من به جای خانم کاظظمی اومدم میخواستم بزنم تو دهنش یعنی تا هدیه اومد از استرس مردم

یا اون موقع که فاطمه بچه ها رو فرستاد تا دفترمو بگیره  هدیه با ی لحن عجیب گف درو ببند منم گفتم چشم از هیچ کدوم از معلمام انقد نترسیده بودم .......

آخرشم کاظمی اومد گفت میخوام دور کنم ایــــــــــش

از کلاس زدم بیرون

دلم بد جوری تنگیده هر روز کتابامو میخونم نوشته های کنارش یا توی کتاب علومم نشاسته هایی که دورشون خط کشیده بودم و نوشته بودم عقشم همه چی رو یادم می آره..........

زنگ منوچهری چه حس بدی داشتم تا حالا هیچ وقت انقد حالم بد نبود وقتی منوچهری گف کی اذیتت کرده یکم من من کردم بعد گفتم هدیه شایسته و زهرا هاشمی نژاد ...........

وقتی هدیه تو چشام نگا کرد گف من شما رو اذیت کردم دلم میخواس فـــــــــــــــــــــــرار کنم ..........

اگه خاطره ی دیگه ای یادتو نه بگین مرور خاطراتو خیلی دوس دارم



نظرات شما عزیزان:

فیونا
ساعت20:03---16 شهريور 1393
سلام یگانه جون این خاطرو که گفتی دلم تنگید چندروز پیش با هدیه ومهرناز رفته بودیم پارک ملت حالتو ازش پرسیدم راستش دلم واست تنگ شده بود اخه خیللللللللللللی یاد خاطراتمون کردم دوروغ نمیگم حرف راست تلخ به هر حال امیدوارم سال جدید هممون خوش باشیم
پاسخ:امیدوارم


یگانه
ساعت0:06---12 تير 1393
یکی دیگه اینکه اون خانمه که مولودی میخوند روز آخر من گریه میکردم خانمه فک کرد دارم واسه مولودیه اون گریه میکنم ولی واسه این گریه میکردم که عشقم رفته بود
پاسخ:موندم بخندم یا گریه کنم


یگانه
ساعت0:37---9 تير 1393
اون روزو یادته چقد با مامان هدیه حرف زدم


فائزه
ساعت14:51---8 تير 1393
وااااااااای خاطراتتون اصلا با خاطرات ما قابل مقایسه نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
.
اگه بدونین با همشون حتی هدیه و مژگان چیکارا میکردیم!!!
پاسخ:اولا به منچه دوما من خاطرات خودمو خیلی بیشتر دوس دارم


فرنازم عزيزم
ساعت20:23---5 تير 1393
وايييي دلم ميخواد داد بزنم. افت تحصيلي
ياد ازموني كه مراقبه مون خانم خسروجردي بود افتادم واييي مونده بوديم به افت تحصيلي بخنديم يا به مغز هفت دهم يا به سوما
اون روز دانش اموز محوري واييييييي جي جور ضايعش كردم خودم خجالت كشيدم
موقع امتحان خليل نيا خيلي حال داد و تو اتوبوس چي جور دوتاشون ميخوندن خخخخخخخ
اهي نميري ميمردي نگي خانم انتظاري اخه داغ دلم تازه شد البته غبلش مژگان گفته بود ولي.....
عشقم دارم از خنده روده بور ميشم(اين رود برم يك سوتي بود ها يادته؟)

پاسخ:خسروجردی رو که نگو........ روده بر شدم هههههههههههه


یگانه
ساعت17:25---5 تير 1393
یکیشو خودم یادم اومد من و آیدا تو امتحانا نشستیم روی نیمکت و هدیه دقیقن جلوی من بود......

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در پنج شنبه 5 تير 1393برچسب:,ساعت12:26 AMتوسط یگانه و نگار | |